معنی از قبایل ژرمن
حل جدول
لغت نامه دهخدا
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) پیر ژرمن اول. نام زرگر معروف فرانسوی (1647-1684 م.).
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) (قدیس) او را ژرمن کوزَن گویند. وی در پیبراک نزدیکی تولوز بسال 1579 م. متولد شد و بسال 1601 در همانجا درگذشت. مقبره ٔ او زیارتگاه مردم است.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) سوفی. نام ریاضی دان فرانسوی. مولد پاریس بسال 1776 و وفات در همانجا بسال 1831 م.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) اگوست. نام مورخ و رمان و نمایشنامه نویس فرانسوی. مولد پاریس بسال 1862 و وفات در همانجا بسال 1915 م.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) اگوست ژان. نام کنت ِ مونت فرت و سیاستمدار فرانسوی. مولد پاریس بسال 1786 و وفات در همانجا بسال 1821 م.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) پیر دوّم. نام زرگر معروف فرانسوی (1722-1797 م.). وی را بسبب اقامت در رُم رومی گویند. رسالتی در اصول فن زرگری دارد.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) هانری. نام سیاستمدار ومتخصص در امور مالی فرانسوی. مولد لیون بسال 1824 ووفات در پاریس بسال 1905 م. او را آثاری چند است.
ژرمن. [ژِ م َ] (اِخ) الکساندر شارل.نام مورخ فرانسوی. مولد بسال 1809 در پاریس و وفات بسال 1887 م. در مونت پلیه. او را آثار بسیاری است.
قبایل
قبایل.[ق َ ی ِ] (ع اِ) قبائل. ج ِ قبیله. قبیله ها. گروه ها. (غیاث). دودمانها. رجوع به قبائل شود:
الا ای آفتاب جاودان تاب
اساس ملکت وشمع قبایل.
منوچهری.
فرهنگ عمید
نژاد مردم آلمان،
ژرمنی
مربوط به ژرمن،
شاخۀ زبانی از خانوادۀ زبانی هندواروپایی،
معادل ابجد
1441